اصطلاح «اپ آرت» یا هنر چشمی یا هنر دیدمانی یاد آور جنبشی مرکب از هنرمندان اروپایی آمریکایی و حتی آمریکای جنوبی است که از اواسط دهه ی ۱۹۵۰ با استفاده از مفاهیم و ابزار علمی، سعی در بنیان گذاردن زبان هنری جدیدی داشتند. آثار وازارلي، آلویانی، اسکجی، سوتو و لو پارک براساس قوانین مربوط به ادراک بصری، یعنی قابلیت ادراک تصاویر ایستا یا پویا، اجرا شده بودند. نخست این هنرمندان با استفاده از عناصر ساده مانند شکل های هندسی و رنگ های ابتدایی کار کردند تا به دنبال آن به طرح های تصویری پیچیده تری برسند که بر اساس یک بازی چشمی که به شیوهای علمی ساخته شده، توهمات چشمی بیشمار را به ذهن متبادر سازند.
مشخصه ی بارز اواسط دهه ی ۱۹۵۰، انجام برخی تحقیقات در زمینه ی مسائل بصری و جنبشی است که از ویژگی هایی با خواص علمی نشأت گرفته بود. مسلما تحقیقات لاسلو موهوی ناگ مجاری که در چارچوب ساخت گرایی شکل گرفت و سپس با باهاوس کار کرد و تحقیقات هنرمند دیگر، یوزف آلبرس، که استاد دانشگاه وایمار بود، برای هنرمندان جوانی که با مسائل دیداری مواجه شده بودند، اهمیت ویژه ای یافت. نمایندگان هنر چشمی به ویژه ویکتور وازارلی و جتولیو آلوبانی، پائولو اسکجی، خسوس رافائل سوتو، یاف آگام، بریجیت رایلی، ژولیو لو پارک، و کارلوس کروز دیز، همه با مشارکت در ایده های اصلی این دو استاد آوانگارد در زمینه ی فرآیند ادراک و ارتباط آن با ذهنیت دید، در دو نقطه نظر اساسی مشترک بودند:
1) ممکن نیست بتوان انسان را از محیط و شرایطی که به او شکل داده، جدا کرد، به همین سبب باید خود را از پیش زمینه های ذهنی آزاد کرد؛
۲) ادراک، بیانگر بخش و لحظه ای از تصور است که در آن لحظه عمل تفکر از طریق تصاویر در بدو امر ایستا و به دنبال آن پویا انجام می شود.
آنها این طور نتیجه می گرفتند که یک اثر نه در یک تصویر، بلکه در سکانسی از تصاویر با آهنگی ثابت و معین خلاصه می شود؛ که این تصاویر می توانستند خواه در خود سکانس، خواه نزد بیننده یا بیرون از اثر به هم مرتبط شوند و این ارتباط به وسیله ی ساز و کار دیدن و نور ایجاد می شد. آثار هنرمندان چشمی، دقت نظر علمی کامل، استفاده از عناصر هندسی ساده با پیچیده و شناختی عمیق از نظریه های رنگ و ادراک دیداری را به هم پیوند می داد. بنابر این هنرمند به مثابه دانشمندی محسوب می شد که دارای توانایی ضمنی ارائه ی زیبایی شناختی نتایج کار علمی خویش بود. در بدو امر، آنها با سفید و سیاه و فیگورهای هندسی نسبتا ساده و فرم های : مشخص و آشکار، افکت های بصری ایجاد کردند. سپس با توجهی ویژه به تحقیقات حرکتی، به دنبال بهره گیری از قوانین فرم و قوانین نظریه ی رنگها (تباین همزمان، میزان فزاینده یا کاهندهی رنگ ها و غیره) بودند. با روی آوردن به عناصر ساده، هنرمندان آپ آرت آغاز به تغییر طرح اثر با پیگیری منطق فرمی آزادتری کردند تا جایی که به القاء نقش برجسته در سطح طرح تابلو به کمک افکت های بصری با گنجاندن عناصر سه بعدی در آن مبادرت ورزیدند.
در ۱۹۶۵، آثار مربوط به هنر دیدمانی در «موزه ی هنرهای مدرن نیویورک» همزمان با نمایشگاه بزرگی تحت عنوان «چشم واکنش گرا ارائه شد. حضار مجذوب افکت های بصری نامحدود این آثار شدند، و به زیبایی این کار زیبایی شناختی که از علم بهره می گرفت، پی بردند. بدین ترتیب، تمام قوانین مربوط به ادراکات معمول به پرسش کشیده شد و از میان رفت تا نشان داده شود چطور ممکن است یک طرح کاملا ساکن را صرفا با به کار گیری عناصری با ویژگی ادراکی به حرکت در آورد. از میان این هنرمندان بیشتر وازارلی این عناصر را مشخص و برجسته کرد تا جایی که سطوحی تصویری پدید آورد که در آن به کمک شکل ها و رنگ هایی که دید را وارونه می کردند، حرکت را القا می کرد. بر خلاف دی، هنرمندانی نظير آلویانی عناصری با ویژگی های فن آوری روز را برتر می دانستند. آنها با استفاده از مواد غیر تصویری سعی در مرتبط کردن فرم و ماده به منظور تأکید بر ادراکی داشتند که چشمان ما در می یافت.
متاسفیم که این مطلب نتوانسته نظر شما را جلب کند. لطفا با نظرات و پیشنهادات خود، ما را در بهبود همیشگی سایت یاری دهید.
ثبت دیدگاه